معنی جنب و کنار
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
پهلو حرکت، جنب و جوش حرکت، جنب و جوش غریب، بیگانه غریب، بیگانه
فرهنگ عمید
پهلو، کنار،
(زیستشناسی) غشایی که روی ریهها را میپوشاند و به دیوارۀ داخلی قفسۀ سینه میچسبد،
۱.=جنبیدن
جنبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دیرجنب،
جنبوجوش: [مجاز] حرکت و کوشش، تلاش و تقلا،
کسی که بهواسطۀ انزال منی غسل بر او واجب شده باشد،
فرهنگ واژههای فارسی سره
کنار، سو
فرهنگ معین
پهلو، کنار، سمت. [خوانش: (جَ) [ع.] (اِ.)]
کسی که به علت خروج منی، غُسل بر او واجب است، بیگانه، بعید، دور. [خوانش: (جُ نُ) [ع.] (ص.)]
فرهنگ فارسی آزاد
جَنْب، پهلو، کنار، ناحیه، سمت، جهت (جمع:اَجْناب، جُنُوب)،
فارسی به آلمانی
Folgend, Nächst-, Nächst, Nächste, Nächsten, Nächster (m), Nächstes, Rand (m), Seite (f)
فارسی به عربی
جانب، قادم
معادل ابجد
332